بازم سلام دوستان بازم با یه رمان دیگه اومدم ....رمان ستاره پنهان ..... داستان درمورد دختریه که یه سوء تفاهم زندگیه عادیشو از هم میپاشه و از یه دختر ساده تبدیل به یه ادم پررو و بی ادب و بی حجاب میشه ... خانوادش هم همیشه ی خدا بهش غر میزدن برای همین دختره تصمیم میگیره پیش پدر بزرگش زندگی کنه و چند ماهی وضعیت همین بود تا اینکه اون پیرمرد میمیره و این میشه یه مشکل دیگه چنکه وراث میخوان اون خونه رو خراب کنن و یه برج بسازن .... یه پسره مذهبی که معماره مسئولیت طراحی نقشه رو به عهده میگیره و این میشه سرآغاز ورودش به اون خونه و اشنایی با اون دختر .... البته اونها یه فامیلی دوری با هم داشتن و پسره به دلیل همین اشنایی ها از اون دختر متنفره تا اینکه که کمکم به دختر تذکر میده و اون هم طوری جوابش رو میده که دهانش بسته بشه .... و فکر کنه که دختره کار بد میکنه ! ولی بعد از مدتی میفهمه که دختره بهش دروغ میگفته و کمکم عاشقش میشه ...
داستان تخیلی هم میشه ، بعد از کلی اتفاق باحال دختره میفهمه که چیزی که تو وصیت نامه پدربزرگش درمورد خودش( قالیچه ترنج ) به ارث برده یه جور طلسمه که صاحبانش رو خیالی و دیوانه نشان میداده .... و یک جورهایی از دختر خواسته که اون طلسم رو باطل کنه و اون همراه همون پسر تصمیم میگیرین همین کارو بکنن ......